شناسه خبر : 44809
پنجشنبه 06 خرداد 1395 , 17:39
اشتراک گذاری در :
عکس روز

باید از ایثارگران آموخت!

جانبازی در نمایشگاه کتاب در شهر آفتاب/تصاویر

آیا ما به اندازه این جانباز عزیز با وجود محدودیت ها و دوری راه و ...انگیزه ای برای کتاب خواندن داریم؟!

فاش نیوز- در روز آخر نمایشگاه کتاب امسال، موفق به حضور در شهر آفتاب شدم. در میان ازدحام جمعیتی که وجود داشت، صحنه ای جالب توجه مرا به خود جلب کرد و مرا به سوی خود کشاند.

جانبازی ویلچری را دیدم که بی توجه به آزاردهنده بودن ازدحام جمعیت مردم در راهروهای بین غرفه ها، با اشتیاق و علاقه خاصی در میان غرفه های کتاب در سالن های مختلف وارد غرفه های کتاب مورد نظر خود میشد و لیست کتاب ها را می گرفت و مطالعه می کرد... و البته پس از دنبال کردن او به مدت یکی دو ساعت، متوجه شدم که شاید با وجود محدودیت برای حمل کتاب با ویلچر، از خیلی ها هم بیشتر خرید می کند.

نه باریک بودن راه، نه رد شدن از لابه لای جمعیت، نه گم شدن صدایش در میان صدای مردم برای جلو رفتن در غرفه برای خرید کتاب، نه داشتن لبه و ناهموار بودن مسیر برخی ازسالن ها و ... هیچ یک از انگیزه اش کم نمی کرد و برق چشمانش را برای خرید کتاب کم نمی کرد!

پس از گرفتن هر کتاب با شور و حال خاصی، کمی از کتاب را ورق می زد و در هر غرفه ای با چشمانش تمام طبقات را می پیمود. تا جایی که جمعیت و البته ویلچرش اجازه می داد، به طبقات کتاب در غرفه ها نزدیک میشد و با دقت همه را سیر می کرد... لیستی هم در دست داشت که تلاش می نمود از انتشارات مورد نظر آن را برای مطالعه تهیه کند.

در گفت و گویی که با تلفن البته بدون منظور از او شنیدیم، حتی با دوستان خود تماس می گرفت و پیشنهاد میداد که اگر کتابی مورد نظرشان است یا نیاز دارند، برایشان تهیه کند... و این اوج زیبایی انگیزه و علاقه این جانباز علم مدار و باانگیزه بود...

من که از دیدن شور و نشاط و البته خستگی ناپذیری او جهت گشت زدن با ویلچر در میان جمعیت انبوه حاضر در نمایشگاه کتاب سر ذوق آمده بودم، یک لحظه به این اندیشیدم که آیا ما که خیلی هایمان از نعمت سلامتی جسم به طور کامل برخورداریم، به اندازه این جانباز عزیز با وجود محدودیت ها و دوری راه و ...انگیزه ای برای کتاب خواندن داریم و تلاش می کنیم ؟!...

آیا خیلی از ماها امسال به دلیل دوری راه و جدید بودن مکان نمایشگاه کتاب و ... خیلی دلایل دیگر از رفتن به نمایشگاه صرف نظر نکردیم؟!

 حقیقتا" در نمایشگاه کتاب با آن وسعت و البته ازدحام و شلوغی، حرکت چرخ های ویلچر این جانباز و برق اشتیاقش برای به دست آوردن علم، چون گوهری می درخشید و باعث افتخار بود.

جانبازی که باید راه زندگی را از او آموخت...

 

نوشته و عکس از شهید گمنام

کد خبرنگار: 20
اینستاگرام
مفهوم عشق ادا تکلیف است درمیدان بندگی گاه ذوالفقار علی وکاه دعایی درانزوا وناتوانی ولی مسِولیت همیشه باقی وعشق باقی تن رنجور جانباز شاهدی بی مدعاست که سکه عشق را باتکه های خمپاره بربدن نقش داد وامروز صبورانه دردعشق را با صبوری تداوم می بخشد همدردان جانباز عدالت لازمه عشق ورذی ومحبت است بیاییم افرادمنزوی را بامحبت از انزوا نجات ووسفرها راباعدالت تقسیم کنیم یامن ارجوه لکل خیر
2- فرد و مجموعه انقلابی، نه تنها نسبت به خود احساس مسئولیت می‌کند، بلکه نسبت به اطرافیان و سایر مسائل پیرامونی خود نیز حساس است. اگر مشکلی در جای دیگری نیز ببیند، نمی‌گوید این قضیه در حوزه کاری و زندگی من نیست و بقول معروف «سری را که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند»! انقلابی کمر همت خود را بسته است و هرجا نیاز باشد حاضر است. از زندگی و آسایش و آرامش مادی و ظاهری خود می‌گذرد تا هدف بزرگ‌تری را محقق سازد.
بخدا اگه ما آقا رو نداشتیم از بی کسی دق می کردیم . نمی دونم از کجا فهمید یکی به ما سرکوفت زد چرا همش تو دچار مشکل میشی ؟ و یه حرفای دیگه ؟
خواستم یه چیز جوابشو بدم پیش حاجی ....ولی حالا دیدم رهبرم جوابشو داده . اگه ولایتمداری تو رو به روح شهدا اگه باری برام بر نمی دارید دیگه دین و دیانت منو زیر سوال نبرید !!
. فقط پا به پای من بیا ، مطابق برنامه های من بیا و ببین مدیر یه کار شهدایی خوب چه ویژگی هایی داره من اونو برای شما معرفی می کنم تا حالشو ببری . فاش نیوز در کل یه مجموعه انقلابی بود و ما داریم حالشو می بریم . منم که شکر خدا انقلابی انقلابی ام . هر بارم که دلم خواست بازم مشورت می کنم .‌چرا ؟
نمی دونم چه حکمتیه چهار تا حرف که ازش می خورم یه دفعه چشمه های حکمت به دل و ذهنم جاری میشه ! والله
من فکر می کنم دست علی رو باید گرفت و اورد تو حسینیه فاش نیوز . حاجی ممنونم . خیلی ازت ممنونم . کم لطفی ها رو بخاطر شما ندید میگیریم و از فضای خوبی که مدیریتش کردی حالشو می بریم .
فرجام یک زندگی ارزشی
دیروز چهارشنبه بود و من داخل شهر بودم که صحنه ای مرا منقلب کرد.
علی یکی از جانبازان بالای 50 یا 60 بوده و آسیب نخاعی دیده و همیشه هر دو دستش عصا دارد و حتی به کنایه قبلا" می گفتیم : علی شب با عصا میخوابی؟ و همیشه جوابش لبخند ملیحی بود که تحویل می داد و اصلا" هم دلخور شوخی ها نبود .
داشتم می گفتم تو شهر ناگهان علی را دیدم ، راستش اول شک کردم ولی با دیدن عصاهایش مطمئن شدم خودش است ، اما محاسن همیشه مرتب و زیبائی که داشت حال مانند (با عرض پوزش )مثل کارتن خوابها شده بود لباسش ژولیده بود و ما اون علی که همیشه ارزش مداری را با اصول زندگی خود داشت حال بیا چه ظاهری داشت.
به سرعت رفتم طرفش و صداش کردم یک لحظه برگشت ، ناگهان مرا که دید دو عصایش را بلند کرد و من رفتم در آغوشش ، همدیگر را بوسیدیم و گفتم : علی چقدر عوض شدی؟.خیلی وقته ندیدمت.

در جوابم گفت من که یادت هست همسر داشتم اما فرزند نداشتم ، همسرم بلاخره زبانش را گشود و دم به اعتراض گذاشت .
بهش گفتم مگر دکتر و بیمارستان خوبم می کند؟ من همینم.
الان حدود دو سال است همسرم مرا گذاشته رفته و من هستم با یک خانه سوت کور که نه صدای زن و فرزندی در آن طنین ندارد و نه از آشپزخانه آن بوی غذائی به مشامم میرسد.
در آخر حرفهای نجوا گویانه ای هم زد که : خدا هم ما را فراموش کرده و نمی دانم پس از مرگم چه کسی زیر تابوتم جای میگیرد.
گفتم علی جان نگو این حرف ها کفر است ، تازه تو که همیشه بیشتر میخندیدی و روحیه می دادی.
گفتم بنیاد چه می گوید؟
میگوید رفتم کمیسیون پزشکی و درخواست تجدید نظر در درصدم شدم ، الان حق من 60 درصد نیست بلکه نخاعی 70 درصد هستم هنوز منتظر تشکیل کمیسیون هستم.
پس از تمام حرف ها در گوشش نجوا کردم : علی جان تو ارزش و مرتبه خود را پائین نیاور و روحیه سابق خودت را دوباره باز آفرینی کن و از معامله ای که امثال ما با خدا کردند ،عوضش را زیبا گرفتند و اکثر آنها از این بابت از خدا دیگر گلایه ندارند
ناگهان به گریه آفتاد : پس زندگی من تاوان چیست؟ مگر 30 سال عصا دست نگرفتم که به ایستم ، روی پاهای خودم.
کمی بهش دلداری دادم و باز آرام شد .
علی ذاتا" آدم آرامی بود و من اولین بار دیدم چشمانش بارانی شد.
علی رفت ، علی رفت و من ماندم یک دنیا سئوال بی جواب چرا باید یک جانباز سرفرازی چون علی زندگیش دچار این همه دغدغه باید شود؟
حالا کار نداریم بنیاد در حق عده ای چه بی عدالتی کردند و جانبازان آسیب خورده ای هستند که صد پائینی دارند که ععملا" از ارائه خدمات رسانی بنیاد از گردونه خارج کرده مانند جانبازان زیر 25 درصد و در مقابل برخی جانبازان 25 درصد یکشبه (یکشبه)شدند 70 در صد و امثال علی باید تاوان این بی عدالتی ها را تحمل کنند.
فعلا" سئوال زیاد دارم ایکاش آقای شهیدی نیم ساعت از وقتشان را به ما دهند حالا (علی) چه میشود؟ من فراموشش نمیکنم . هرگز و هرگز
برادر قنبری وفا خدا معنویت و صفای زندگیتو بیشتر کنه تو که دست خیر داری یه کاری برای این دوستت بکن اخوی . یعنی چی به خاطر بچه از هم جدا شدند ؟
داداش من چند شب پیش یه جایی رفتم و دیدم یه جانباز چطور مشکل بچه را حل کرده دلم می خواست خم بشم پای خودشو و خانمشو ببوسم . اما اصلا به روی خودم نیاوردم تا ابهت این اقدام بیشتر حفظ بشه . چقدر ته دلم از حاجی تشکر کردم . چرا ؟
بگذریم . اما خداییش ببین می تونی متقاعدشون کنی . دوستت رو می گم . اون مشکل بنیاد هم دیگه قدیمی شده قربان . فکر نکنم تو این دنیا کسی دستش به حقوق مسلمش برسه . اونم با همنشینی با شما و چند دیدار حل میشه . چونبا حرف زدن با شما روحیشون تقویت میشه . اعتماد به نفس پیدا می کنن . صبور میشن . خلاصه ببینم چه می کنی ... یا علی
بسیار زیبا

لعنت بر آمریکا و شیاطین
لعنت بر کسانی که دفاع مقدس را تضعیف می نمایند.

درود بر شهیدان و جانبازان
سلام بر شهیدانی که برای اسلام عزیز عاشقانه به لقاالله پیوستند
و سپاس از همه جانبازان و ایثارگران قهرمان
شهیدان زنده اند و به اذن خدا شاهدند بر اعمال ما اینکه نام و یادشان و بالاتر از آن هدفشان را عده ای فراموش کرده و در مناصب بالای کشوری هم حضوری مخرب و ویرانگر دارند متاسفانه زخمی است بر پیکره مقدس و خونین انقلاب اسلامی و هم اینان جامعه و جوانان را بسوی دیگر و انحراف می کشانند. و این گروهی که بیرحمانه اهداف شهدا را مورد تهاجم قرار داده اند دشمنانی بسیار مزورند که با ترفندهایی عجیب همیشه شهادت و دفاع مقدس و جوانان را تهدید می کنند و غفلت ما باعث سواستفاده آنها می باشد. بصیرت و مبارزه با آنها لازمه رشد انقلاب اسلامی و دوری از شیطان بزرگ خواهد بود.
سخن همه شهیدان و رهروان شهیدان و جانبازان در مسیر شهیدان به پشت میزنشین های آلوده به غفلت و مسئولان این است:
عیب است بزرگ برکشیدن خود را
از جمله خلق برگزیدن خود را
از مردمک دیده بباید آموخت
دیدن همه کس را و ندیدن خود را
ایثار و شهادت، دو واژه زیبایی است که همه انسان‌ها از شنیدن آن لذت می‌برند



ایثار و شهادت، دو واژه زیبایی است که همه انسان ها از شنیدن آن لذت می برند، و هر کدام برای خود انگیزه جداگانه ای دارد. ایثار از شهادت و بلندی نظری فرد ایثارگر و شهادت از روح فداکاری و جانبازی شهید، سرچشمه می گیرند.

فرد ایثارگر به اندک زندگی بسنده کرده و آنچه در اختیار دارد و طبق اخلاص نهاده آن را تقدیم فرد و یا جامعه می نماید و قرآن کریم در مورد این گروه می فرماید: (وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ)،( و آن ها را بر خود مقدم می دارند هرچند خودشان بسیار نیازمند باشند.)

فرد شهید با شهادت خود می خواهد چراغ آزادی در جامعه پرفروغ باشد و ریشه های گندیده ظلم و استبداد از میان برود، و انسان ها در کمال آزادی بیندیشند و راه و رسم زندگی خود را ترسیم کنند. شهید بسان شمع است که می سوزد تا پیرامون خود را روشن سازد و دیگران از وجود نور وجود او بهره گیرند. شهید هر چند به ظاهر زندگانی مادی خود را از دست می دهد، اما از این طریق دو زندگی دیگر را به دست می آورد، بهترین آن ها حیات برزخی اوست تا روز قیامت که به بهترین وضع زندگی می کند.

قرآن کریم می فرماید:( وَ لا تَحَسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللهِ اَمواتًا بَل اَحیآءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون)،(( ای پیامبر هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.) از این مرحله که بگذریم، شهید در میان جامعه از عزت و برتری خاصی برخوردار است. اندیشمندان در مقاله ها و نوشته های خود، سرایندگان در لابه لای سروده های خود، مورخان در صفحات تاریخ از او به نیکی نام می برند و برای او درود می فرستند. چه بزرگواری بالاتر از این که جان خود را فدای عزت جامعه می سازد.

به خاطر عظمت و بزرگی مقام شهادت در تمام جامعه ها شهیدان بعدا هم ایثارگران مقام عظیم و رفیعی دارند. و همگان چنین زمزمه می کنند.
الله اکبر !!!!!!!!!!!!!!! ؟؟؟
measirat

یا علی بگو و از جا برخیز .
کمر همت ببند اخوی .
عزیزی که می گفتی آقا کی اذن جهاد می ده ؟
حضرت آقا دستور جهاد داده....
پای عهدت با آقا بمان .
آقا اذن جهاد داده ....
جهاد در کوچه پس کوچه های شهر
جهادکبیر !!!!!

یا علی بگو و پوزه دشمن را به خاک بمال ،
دشمن در کوچه پس کوچه های شهر نفوذ کرده ...
خوب نگاه کن ...چه بسا دشمن پشت در خونه شما کمین کرده باشه ...

یادته شهید خلیلی هنوز حضرت آقا لب تر نکرده بود در حین جهاد کبیر به شهادت رسید ...
دیدی گفت برای شادی دل حضرت آقا این کار رو کرده ..
می دونی شادی حضرت آقا یعنی چه ؟
یعنی اینکه شهید خلیلی با تمام آجود از سالها پیش جنگ نرم و تهاجم فرهنگی رو درک کرده بود ..
این طلبه ولایتمدار ... این سرباز گمنام حضرت امام زمان عج فقط دلش به (ظاهر معنوی) محافل خوش نکرده بود ..
اون چند سال پیش برای انجام جهاد کبیر در کوچه پس کوچه های شهر لباس رزم پوشید و جان عزیزش را در این راه فدا کرد .

تو که معتقدی #عاشق شهدا هستی

یا علی . لباس رزم بپوش
آگاهی هایت را افزایش بده ،
روش های نوین مبارزه را در این جهاد بیاموز ،
مبادا دشمن تو را غافلگیر کند . مبادا در غفلت باشی و در حمله گازانبری دشمن زمین گیر بشی
کشتگان این نحوه غافلگیری افتخاری نصیبشون نمیشه .

یا علی ،
با هوشیاری و مهمات کافی راه بیوفت که ،
آقا اذن جهاد داده .....
جهاد_کبیر در کوچه پس کوچه های شهر
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi